حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر
بعد با اون صابون زرد گنده ها
که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم
که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو
که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم،
میگفتن: ببین چه راحت خوابیده
------------------------
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﮔﺰ ﺑﺨﻮﺭ
ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻤﻨﻮﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﻪ ﻣﯿﮕﻪ دو ﺗﺎ ﺧﻮﺭﺩﯼ
ﻭﻟﯽ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺨﻮﺭ
---------------------
مورد داشتیم
پسره تو صف نونوایی از دختره پرسیده چند نفر جلوی شما هستند؟
دختره گفته:
دو تا خواهر بزرگتر از خودم هستند
ولی من برای ازدواج مشکلی ندارم،
ما اصلا از این رسمها نداریم
------------------------
کودکی گل فروش با صدای عاجزانه التماسم کرد گل بخر
گفتم: برای کی؟
گفت: برای هدیه دادن به عشقت!
گفتم: اگر عشقم به عشقش هدیه داد چی؟!
لحظه ای سکوت کرد
و گفت: پول نداری گ*وه فلسفی نخور
کودک گل فروش آخه اینقد بی اعصاب؟!
---------------
پسر: عزیزم ماشینم رو فروختم!
دختر: از اولشم مى دونستم دوسم نداری،باى!
پسر: آخه خواستم بگم یه بهترش رو گرفتم!
دختر: نفــــــــــــــــــــــــــــــس من کیه؟!